پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
تبلیغات
.
<-Text3->





جزوه تفسیر قران سال93
نوشته شده در جمعه 15 اسفند 1393
بازدید : 675
نویسنده : محمد رضا نجفی

سوره انفال 2 الی 4

 

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴿2﴾

مومنین واقعی تنها به کسانی اطلاق می شود که هرگاه نام خدا برده شود قلب های آنان دچار ترس و بیدار می شود و زمانی آیات و موعظه دین و حق برآنان خوانده شود باور و ایمان آنها افزون تر می گردد و در امور روزانه خود تنها بر خدا توکل می کنند .

 

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴿3﴾

این مومنان مورد اشاره اهل نماز و انفاق و احسان و زکات و خیرات هستند .

 

أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴿4﴾

بله مومنان حقیقی این چنین کسانی هستند ( که دارای 5 صفت فوق باشند ) و در برابر حفظ این 5 صفت خداوند به آنان پایه برتر و عفو و مغفرت از گناه و رزق و روزی کامل و همراه با آرامش عطا خواهد کرد .

 

** توضيح و تفسير آيات **

توضیحی اجمالی در­باره سوره انفال : درخصوص انفال و غنایم و صفات مهم مومنان واقعی و بحث جهاد و احکام جهاد و همچنین به وضع فرهنگی مشرکان قبل از بعثت و وضعیت مسلمانان در ابتداء ظهور دین مبین اسلام از نظر کمی و کیفی اشاره دارد و در مورد خمس و حکم اسراء (اسیران جنگی) و بحث هجرت رسول خدا (ص) و دستور مبارزه با منافقان و یک سلسله مسائل دیگر اخلاقی صحبت میکند که به یاری حق در وقت خود به آنها اشاره خواهیم کرد .

توضیح آیات 2 تا 4 : در این سه آیه خداوند متعال  5 نشانه از علائم و صفات ویژه اهل ایمان را بیان فرموده با این توضیح که هرکس این پنج صفت  از صفات مومنین را داشته باشد به فرموده قرآن «أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا » (آنان مومنان واقعی هستند)  این 5 صفت به دو بخش تقسیم می شوند  بخشی از آنها روحانی هستند از جمله خوف از خداوند متعال ، ازدیاد ایمان در وقت تلاوت قرآن و توکل بر خداوند یزدان و بخش دیگر آن از صفات عملی اند مانند نماز ، زکات ، انفاق و خیرات و هرکس دارای این 5 ویژگی حمیده است در انتظار سه نوع رحمت و لطف یزدان باشد که در نتیجه درس ، به این سه امر اشاره خواهیم کرد .

 

**** نکات و نتایج درس ****

مومنان واقعی کسانی هستند که دارای 5 صفت مذکور در آیات 2 ، 3 و4 فوق باشند از جمله : 1) با شنیدن و گفتن نام خدا قلب هایشان دچار ترس و بیداری شود . 2) زمان استماع آیات قرآن و شنیدن موعظه دین باور و عقیده آنان غنی­تر شود 3) در تمامی امور به خدای واحد توکل­کنند4) اهل نماز باشند 5) اهل انفاق و احسان و زکات باشند .

  کسانیکـه متصف به صفــات پنجگانــه فـوق باشنـد نزد خــداوند رب العالمین 3 پــاداش نصیب آنان خواهد شد 1) درجـه و امتیاز بــرتر2) عفو و مغفرت گناهان 3) رزق و معیشت همراه با آرامش .

 

 

سوره حجرات 15

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ(حجرات 15)

 (منحصرا مؤمنان کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده و سپس شکی به خود راه ندادند و با اموال و جانهای خوددر راه خدا جهاد کردند، ایشان همان راستگویانند)در اینجا مؤمنین واقعی را توصیف می کند و می فرماید: منحصرا فقط کسانی مؤمن هستند که این چهار صفت در آنها وجود داشته باشد، اولا: ایمان به خدا و رسولش که عقدی قلبی بر توحید خدا و حقانیت رسالت پیامبر او و پیروی از اوامر رسول می باشد،ثانیا: ثبات و استقرار ایمان به گونه ای که هیچ شکی آن را متزلزل نکند. ثالثا و رابعا: بذل نهایت کوشش و جهد در پیشبرد راه خدا به وسیله اموال و انفس یعنی اینکه مؤمنان واقعی با ایمان راستین و مستحکم کوشش می کنند تا تکالیف مالی و بدنی اسلامی خودرا بجا آورند و اینچنین افرادی مادامی که بر این صفات مستقر باشند، در ایمان خودراستگویند.

والعصر

وَ الْعَصْرِ1إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ2إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ

تفسیر  و معنی:

) (و العصر):(سوگند به عصر)

2) (ان الانسان لفی خسر):(که انسانها همه در خسران و زیانند)

3) (الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوابالصبر):(مگر افرادی که ایمان آورده و اعمال صالح بجا آورده اند و یکدیگر را به حق ، سفارش کرده و به صبر توصیه نموده اند)ظاهرا مراد از عصر، روزگار ظهور رسولخدا ص و عصر طلوع اسلام بر افق جوامع بشری و ظهور حق بر علیه باطل است ، لکن مفسران آن را به معنای عصر و آخر روز، یانماز عصر یا شب و روز و یا عصرظهور حضرت مهدی (عج ) (دانسته اند.به هر جهت می فرماید: سوگند به عصر که همانا نوع انسان در خسارت است ، و اینکه خسران نکره آورده شده برای دلالت بر عظمت خسارت و یا نوع خاصی از خسارت است که همان خسارت در نفس و اهل می باشد، همچنانکه فرمود:(ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم و اهلیهم یوم القیامه (57) بدرستی زیانکاران در روز قیامت کسانی هستندکه در ذات خود و اهل بیتشان خسارت دیده اند).و خسارت عبارتست از ضرر کردن در اصل سرمایه و مسلما انسانی که سرمایه عمر ونفس خود را از دست داده و کمالی بدست نیاورده و عمل صالحی انجام نداده ، درخسارتی جبران نشدنی و عظیم قرار دارد.آنگاه در مقام استثناء از فراز قبلی می فرماید: نوع انسان در خسارت است ، مگرافرادی که متصف به ایمان و عمل صالح بوده و یکدیگر را به حق و صبر سفارش می کنند که اینچنین افرادی از خسارت ایمن هستند، لذا اعتقاد حق و عمل صالح ملاک سعادت اخروی است ، و هر کس کفر بورزد، ضررش متوجه خود اوست ، چون خود رااز خیر و سعادت محروم کرده و در تجارت نفس و مال خود زیان دیده است .از ظاهر عبارت که استفاده می شود که ایمان ، شامل ایمان به خدا و همه رسولان و نیزایمان به روز جزاست و مراد از (عملوا الصالحات ) این است که آنان به همه اعمال صالح متصف هستند، پس این استثناء شامل فاسقان امت که فقط بعضی از صالحات راانجام می دهند، ولی نسبت به بعضی دیگر فسق می ورزند، نمی شود، لذا منظور ازخسران اعم از خسران کامل و یا خسران نسبی است ، یعنی کفار و معاندان همیشه مخلددر عذابند و در خسران مطلق هستند، اما فاسقان از بعضی جهات خاسرند و پس از چندصباحی که در آتش عذاب دیدند، عذابشان پایان می پذیرد و مشمول شفاعت و نظایرآن می شوند.و (تواصی )به معنای سفارش کردن است و سفارش به حق ، یعنی اینکه این افرادیکدیگر را به پیروی از حق و استقامت و مداومت در راه آن سفارش می کنند، لذاتواصی به حق عنوانی وسیعتر از امر به معروف است ، چون شامل اعتقادات و ترغیب برعمل صالح می باشد.و تواصی به صبر اعم است از سفارش به صبر در طاعت و صبر از معصیت و صبر دربرابر ناملایماتی که بواسطه قضای الهی پیش می آید، و ذکر این دومورد پس از مطلق اعمال صالح ، از باب ذکر خاص بعد از عام است که عنایت ویژه به مورد خاص را افاده می کند، بنابراین زندگی و حیات ، سرمایه انسان است که بوسیله آن اسباب تنعم و عیش خود در زندگی آخرت را فراهم می کند، پس اگر در عقیده و عمل از حق پیروی کند، به تحقیق در این تجارت سود کرده و از شر ایمن شده ، اما اگر از باطل پیروی کند، درتجارت نفس خود ضرر دیده و خود را از خیر محروم نموده و عاقبت خود را تباه کرده ، بنابراین شخص صابر، رستگار است و مؤمنین حقیقی از جهت اهتمامی که به گسترش دین خدا و ظهور سلطنت حق دارند، می خواهند در همه جا حق پیروی شود ودوام و ثبوت یابد. [ نظرات / امتیازها ]

 

ضرورت ارسال پیامبران چهت راهنمایی مردم:

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ (حدید 25)

(لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره ورسله بالغیب ان الله قوی عزیز):(به تحقیق ما رسولان خود را همراه با معجزات روشن فرستادیم ، و همراه آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم را به عدالت وا دارند وآهن را که نیروی شدید در آنست و منافع بسیار دیگری برای مردم دارد، نازل کردیم تابا سلاحهای آهنین از عدالت دفاع کنند و تاخدا معلوم کند چه کسی خدا و فرستادگان اورا نادیده ، یاری می کند، آری بدرستی خداوند قدرتمند و عزیز است )می فرماید: ما رسولان و پیامبران خود را با آیات و معجزات وحجتهای قاطع گسیل نمودیم و همراه آنها کتاب آسمانی یا وحی را نازل کردیم که صلاحیت آن را داشت که نوشته شود و بصورت کتاب در آید و آن کتب (45)، عبارتند از(کتاب نوح ، کتاب ابراهیم ، تورات ، انجیل و قرآن )که این کتابها مشتمل بر معارف دینی و عقاید حقه وشرایع بوده اند، در ادامه می فرماید ما میزان را همراه ایشان نازل کردیم ، بیشتر مفسرین میزان را به معنای ترازوی معمولی دانسته اند که خداوند اراده کرده بوسیله آن مردم رابه عدالت در معاملات عادت دهد، اما به نظر ما( و حال آنکه خدا داناتر است )، مراد ازمیزان ، دین است ، چون دین چیزیست که عقاید و اعمال اشخاص با آن سنجیده می شودو بعضی از مفسران نیز میزان را به عقل تفسیر نموده اند.به هر جهت غرض از انزال کتاب و میزان این بوده که مردم به عدل آموخته شوند وبه آن خو بگیرند، در ادامه می فرماید: ما آهن را نازل کردیم ، یعنی آن را از خزائن غیب واز مرحله عدم به ظهور رساندیم ، همچنانکه قبلا در تفسیر آیه ،(وان من شی ء الا عندناخزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم (46) هیچ چیز نیست جز آنکه خزائن آن در نزد ماست وما آن را جز به مقدار معلوم نازل نمی کنیم ) به این مطلب اشاره کردیم .می فرماید: آهن دارای تأثیر شدید است و در جنگ و دفاع از آن استفاده می شود ومنافع فراوان دیگر در صنایع و تمام شعب زندگی بشر دارد و انزال آهن اغراض متفاوتی داشته ، من جمله اینکه خدا معلوم کند، چه کسی او و رسولانش را به غیب یعنی براساس ایمان ، یاری می کند و در راه خدا و دفاع از دین حاضر به قتال است ، تا آنها را از غیرایشان جدا سازد، بدرستی که خدا قدرتمند و غالب است و به هیچ وجه ذلت و ضعف دراو راه ندارد که محتاج به یاری مردم باشد و در عین حال ذلت را بر بندگانش نمی پسنددو به همین دلیل به آنها دستور جهاد را واجب نموده تا موجب تعالی مردم و جدا شدن اهل ایمان از غیر آنها شود.

رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزيزاً حَکيماً  (نساء165)

» تفسیر المیزان - خلاصه

(رسلا مبشرین و منذرین لئلایکون للناس علی الله حجه بعدالرسل وکان الله عریزا حکیما):(پیامبرانی بشارت دهنده و بیم رسان ، تا مردم بعداز ارسال پیامبران حجتی بر علیه خدا نداشته باشند و خداوند همواره غالب ودرست کردار است )، چون عقل را به عنوان حجت باطنی برای بشر قرار داده است ، اما عقل به تنهایی ما را از بعثت انبیاء و حجت های ظاهر بی نیاز نمی کند،به جهت اینکه عقل قدرت تشریع ندارد، لذا خداوند برای پیامبران قوانین وشرایعی قرار داد تا بین مردم بر طبق آنچه خدا نازل نموده ، حکم نمایند و آنهارا از شرک و پیروی راه و شریعتی غیر از منهج الهی باز داشته و بر حذر بدارند وخداوند قادر بر مؤاخذه بندگان بواسطه اعمالشان میباشد و دارای حکمت بالغه وحجت رسا است .

پیام ها    

1- شیوه تبلیغ انبیا بر دو محور بیم و امید استوار است. «مبشّرین و منذرین»

2- فلسفه‏ى بعثت پیامبران، اتمام حجّت خدا بر مردم است، تا نگویند: رهبر و راهنما نداشتیم و نمى‏دانستیم. «لئلا یکون للناس على اللّه حجّة»

3- انبیا از نظر صفات شخصى و جسمى، و سوابق زندگى و موقعیّت اجتماعى، سیاسى و خانوادگى، و نیز از جهت داشتن معجزه، بیان صریح و برخوردارى از امدادهاى غیبى، باید در مرحله‏اى باشند که کسى نتواند در هیچ زمینه بهانه‏اى بر آنان بگیرد. «لئلایکون للناس على‏اللّه حجّة بعد الرسل»

4- چون خداوند عزیز وحکیم است، هیچ کس حجّتى بر او ندارد.«عزیزاًحکیما»

سوره اعراف (157)

الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ کانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

» تفسیر المیزان - خلاصه

(الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوره و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینههم عن المنکر و یحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم فالذین امنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون ):(کسانی که از پیامبر و نبی درس ناخوانده ای که اوصاف او را در تورات و انجیل مکتوب یافته اند و آنها را امر به معروف و نهی از منکر می کند و طیبات را بر آنهاحلال نموده و آلودگیها را بر آنها حرام کرده و دشواری را از آنها برداشته وقیودی را که بر آنها بوده از بین برده ، پیروی می کنند، پس کسانیکه به او ایمان آورده و او را گرامی داشته و نوری را که به وی نازل شده متابعت کرده اند، ایشان همان رستگارانند)، در اینجا توصیف مؤمنان به آیات الهی را که در آخر آیه قبل آمده بود می نماید، می فرماید: اینها کسانی هستند که از پیامبران الهی خصوصاپیامبر امی یعنی محمد(ص ) که نشانه های نبوت او را در تورات و انجیلهایی که مصون از تحریف مانده باشد، دیده اند و نیز در عصر قبل از او، پیامبران خودشان و احکام و شرایع ایشان را پیروی می کنند، و اضافه می نماید که این پیامبر(ص )آنها را امر به معروف و نهی از منکر می نماید و این عمل شأن همه ادیان الهی است ،اما اسلام در این دو اصل روح تازه ای دمیده و آنها را به سرحد اهمیت جهاد رسانده است و نیز پیامبر اسلام طیبات را بر آنها حلال و خبائث را بر آنهاحرام نمود،یعنی هر چیز طیب و پاکیزه ای در شریعت اسلام حلال است و هرچیز آلوده و خبیثی ، حرام می باشد و باز می فرماید: پیامبراسلام تکالیف شاقی راکه بر گرده آنها بود و قیودی را که در شریعت عیسی (ع ) وجود داشت همه را ازآنها برطرف نمود. و در آخر می فرماید:کسانی که به این پیامبر ایمان آورده و او را گرامی وبزرگ بشمارند و از نور،(یعنی قرآن کریم که بر او نازل شده و مسیر زندگی انسان راروشنی می بخشد و او را به سوی کمال هدایت می کند)،پیروی می کنند، اینهاهمان رستگاران هستند ،چون به هدفشان که رسیدن به سعه رحمت الهی در دنیاو آخرت است نایل شده اند .

رضا رضائي

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص 99 و ص: 100

(آیه 157)- از چنین پیامبرى پیروى کنید: این آیه در حقیقت، مکمل آیه گذشته در باره صفات کسانى است که مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، یعنى پس از ذکر صفات سه گانه تقوا و اداء زکات و ایمان به آیات پروردگار، در این آیه صفات دیگرى به عنوان توضیح براى آنها ذکر مى‏کند و آن پیروى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است، زیرا ایمان به خدا از ایمان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیروى از مکتبش جدایى ناپذیر است، لذا مى‏گوید: «کسانى مشمول این رحمت مى‏شوند که از فرستاده پروردگار پیروى کنند» (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ).

سپس براى این رسول، شش صفت علاوه بر مقام رسالت بیان مى‏کند:

1- او «پیامبر خداست» (النَّبِیَّ).

«نبى» به کسى گفته مى‏شود که پیام خدا را بیان مى‏کند و به او، وحى نازل مى‏شود- هر چند مأمور به دعوت و تبلیغ نباشد- اما «رسول» کسى است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوى آیین خدا و ایستادگى در این مسیر مى‏باشد.

2- «پیامبرى که درس نخوانده و از میان توده جمعیت برخاسته، از سرزمین مکه امّ القرى» کانون اصلى توحید طلوع کرده است (الْأُمِّیَّ).

3- «پیامبرى که صفات و علامات و نشانه‏ها و دلائل حقانیت او را در (کتب آسمانى پیشین) تورات و انجیل مشاهده مى‏کنند» (الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ).

4- پیامبرى که محتواى دعوت او با فرمان عقل کاملا سازگار است «به نیکیها و آنچه خرد آن را مى‏شناسد و نزدش معروف است، دعوت مى‏کند، و از بدیها و زشتیها و آنچه نزد خرد ناشناس است، نهى مى‏نماید» (یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ).

5- محتواى دعوت او با فطرت سلیم هماهنگ است، «طیبات و آنچه را طبع سلیم مى‏پسندد، براى آنها حلال مى‏شمرد، و آنچه خبیث و تنفر آمیز باشد بر آنها تحریم مى‏کند» (وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ).

6- او بسان مدعیان دروغین نبوت و رسالت که هدفشان به زنجیر کشیدن توده‏هاى مردم و استعمار و استثمار آنهاست، نیست نه تنها بندى بر آنها نمى‏گذارد، بلکه «بارها را از دوش آنان بر مى‏دارد، و غل و زنجیرهایى را که بر دست و پا و گردنشان سنگینى مى‏کرد، مى‏شکند» (وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ).

و چون این صفات ششگانه به ضمیمه مقام رسالت که مجموعا هفت صفت مى‏شود، روى هم رفته نشانه روشن و دلیل آشکارى بر صدق دعوت اوست اضافه مى‏کند: «پس کسانى که به او ایمان بیاورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش یارى کنند، و از نور آشکارى که با او نازل شده (یعنى قرآن مجید) پیروى کنند، بدون شک چنین افرادى رستگارانند» (فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

 

آل عمران (189)

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ

» تفسیر المیزان - خلاصه

(و لله ملک السموات و الارض و الله علی کل شی ء قدیر):(و هر چه در آسمانها و زمین است ،از آن خداست و خدا برهر چیز تواناست )،این دوصفت ،یعنی مالکیت مطلقه و قدرت مطلقه خداوند متعال می تواند تعلیلی برای مضامین همه آیات گذشته باشد.

 

 

قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا يُشْرِکُ في‏ حُکْمِهِ أَحَداً( کهف 26)

» تفسیر المیزان - خلاصه

(قل الله اعلم بما لبثوا له غیب السموات والارض ابصر به واسمع ما لهم من دونه من ولی و لا یشرک فی حکمه احدا): (بگو خدابهتر می داند که چه مدت بسر بردند، دانستن غیب آسمانها و زمین خاص اوست چون او بینا و شنواست ،جز او دوستی ندارند و او هیچ کس را در حکم خود شریک نمی کند)، به عنوان خاتمه دادن به بحث و نزاع پیرامون این ماجرا، می فرماید: ای رسول ما بگوخداوند به مدت درنگ آنها در غار آگاهتر است چون او از وجهه غیبی آسمانهاو زمین باخبر است و به اموری علم دارد که بر هیچ یک از مخلوقاتش آشکارنیست و در توضیح این مطلب گفتیم که هر موجودی به مقدار بهره ای که ازوجود دارد، به خود و غیر خود علم و احاطه دارد و چون همه مخلوقات عالم محدود هستند لذا علم و احاطه آنها نیز محدود است و بسیاری از امور نسبت به علم آنها غیب محسوب می شود، اما خداوند چون وجودش نامحدود است علم او نیز مطلق و بی حد است ، لذا هیچ چیز از او مخفی و غایب نیست و چنین خدائی که مالک غیب عالم است و دارای کمال بینایی و شنوائی می باشد محققااز هرکس دیگر نسبت به مدت تأمل اصحاب کهف در غار، داناتر است ، چون آنها مملوک او بوده و او ایشان را می بیند و گفتارشان را می شنود و آنها جز خداولی و سرپرستی ندارند که او خود مباشر احکام جاری به آنهاست ، یعنی ضمیردر (مالهم ) به اصحاب کهف بر می گردد و عبارت اولی ولایت مستقل غیر خدا راانکار می نماید و جمله بعدی ولایت دیگری را به نحو اشتراک با خدا نفی می نماید، بعضی مفسران ضمیر در (مالهم ) را به جمیع موجودات آسمانها و زمین بر می گردانند و یا به صاحبان عقول از ایشان ، اما وجه اول که گفته شد ظاهرتر ووجیه تر است . لذا آیه شریفه متضمن دو حجت است بر اینکه خدا به مدت درنگ آنها در غارداناتر است ، یکی ): حجت عمومی که همان علم خدا نسبت به همه امور غیبی و وجهه باطنی آسمانها و زمین است و دوم ): حجتی خاص که می فهماند خدای متعال که ولی امرآنها و مباشر در قضای جاری بر آنها بوده ، چطور ممکن است از دیگران نسبت به احوال آنها داناتر نباشد.

 

ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَد (یوسف 40)

» تفسیر المیزان - خلاصه

(ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و اباءکم ما انزل الله بهامن سلطان ان الحکم الا لله امر الا تعبدوا الا ایاه ذلک الدین القیم و لکن اکثرالناس لا یعلمون ):(آنچه شما غیر از خدا می پرستید چیزی جز اسامی بی حقیقت و خیالی نیست که خودتان و پدرانتان آن را ساخته اید و خدا هیچ دلیلی برای آن نازل نکرده ، حکم جز برای خدا برای دیگری نیست و او امر نموده که جز او را نپرستید، این آیین محکم است ولی بیشتر مردم نمی دانند)، این قسمت از کلام حضرت یوسف متوجه همه مشرکان است و می فرماید هیچ مسمایی درورای این اسامی وجود ندارد، یعنی اله آسمان ، اله خشکی و اله دریا و...همه صرف اسامی بی محتوایی هستند که مشرکان از نزد خود ساخته و پرداخته اندوخداوند در باره این اسماء هیچ برهانی نفرستاده تا بگوید که ورای این اسماءمسمیاتی هست و یا شفاعت و وساطت آنها را اثبات کند، چون همه امور به دست خداست و حکم تنها از کسی صحیح است که کمال تصرف را داشته باشدو خدا یگانه متصرف و مدبر امور عالم است و تربیت بندگان بدست اوست و لذاحکم تنها مخصوص خداست نه حکام و سلاطین و طاغوتها و این انحصارحاکمیت برای خدا محققا به جهت اختصاص او برای عبادت است ، یعنی چون تنها معبود هستی خداست ، تنها حاکم نیز اوست ، پس تسلط و حکم و طاعت وعبادت تنها مخصوص خداست و هر کس در یکی از این امور با او منازعه کند وادعای این امور را بنماید کافر شده و هر کس بپذیرد که تشریع و حاکمیت ازیکدیگر جدا هستند شرک ورزیده . و لذا همین خدای صاحب حکم ، دستور داده که جز او را نپرستید و این امرمبین آنست که خدا امری به عبادت واسطه ها و شفعا ننموده و تنها آیین قیم واستوار همین است ، کلمه (قیم ) یعنی قائم به امری که در قیام خود و تدبیر آن امرقوی باشد و یا امر قائم به خود و بدون تزلزل ، لذا معنای آیه این است که تنها،دین توحید است که قادر بر اداره جامعه و سوق دادن آن به سوی سر منزل سعادت می باشد و دین محکمی است که تزلزل در آن راه ندارد و تمام معارفش برحق بوده و بطلانی در آن نیست و هدایتی است که ضلالتی در آن راه ندارد، امابیشتر مردم بخاطر علاقه و انسی که به محسوسات دارند و در زخارف زائل شدنی دنیا فرو رفته اند، سلامت دل و استقامت عقل را از دست داده اندو این معنارا درک نمی کنند و تنها به ظواهر زندگی دنیا اکتفا کرده و از آخرت روی گردان وغافل شده اند( یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون )(7).

 

وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَيْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبينَ  (نحل 36)

» تفسیر المیزان - خلاصه

( ولقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلاله فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین ):(و به تحقیق در هر امتی پیامبری برگزیدیم که خدا را بپرستید واز طاغوت کناره گیری کنید، پس بعضی از ایشان را خدا هدایت کرد و بعضی دیگرشان گمراهی بر آنها محقق شد، لذا در زمین بگردید و بنگرید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود)،در این آیه تأکید می کند که ارسال رسل سنت جاری الهی در میان همه امتهاست ، و دعوت انبیاء بدون هیچ اجبار و اضطرارتکوینی صورت می گرفته و ایشان تنها مردم را به عبادت خدا و اجتناب از هرمعبود غیر خدا(طاغوت ) دعوت می نمودند، آنگاه اشاره می کند که در میان همه امتهای سابق بعضی از ایشان به توفیق الهی هدایت شده و دعوت انبیاء راپذیرفته اند، البته باید دانست هادی حقیقی خداست که اسباب هدایت ایشان رافراهم کرده و به آنها توفیق پذیرش دعوت انبیاء را عطا نموده ، لکن هدایت الهی به نحو امری جبری و اضطراری نیست که بنده در آن هیچ دخالتی نداشته باشد،بلکه هدایت بشر بواسطه استعدادهای درونی و آمادگی ذاتی او برای دریافت حقیقت صورت می گیرد، لذا مقدمات هدایت به اختیار خود بنده است و آن مقدمه عبارتست از احسان در عمل و کسی که محسن باشد، خداوند دست او راگرفته و نمی گذارد گمراه شود(11) .از جانب دیگر بعضی از آن امتها هم ضلالت برایشان حتمی شده و ضلالت نیز چنانچه بارها توضیح داده شد، ضلالتی است که خود انسان با سوء اختیارخود آن را برمی گزیند و در واقع غوطه وری در فسق و تکذیب باعث می شود که خداوند به سبب مجازات ، توفیق هدایت را از انسان سلب کرده و وی را گمراه نماید وگرنه خداوند هیچ کس را ابتدائا گمراه نمی سازد(فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم )(12)،(پس زمانیکه اعراض کردند،خداوند هم دلهایشان را منحرف ساخت )،به این صورت هیچ یک از این دو گروه هدایت شده و گمراه ، از مشیت الهی خارج نشده اند و هرگز مجبور به هدایت و ضلالت نگشته اند، بلکه هر کس به نتیجه و عکس العمل طبیعی اعمال اختیاری خود رسیده است . آنگاه در ادامه خطاب به مشرکان می فرماید: در زمین گردش کنید و ببینید که سرانجام مکذبان چگونه بوده است و حاصل این جواب این است که رسالت ودعوت نبوی از جمله اراده تکوینی الهی نیست که بواسطه آن مردم مجبور به ترک عبادت بتها و عدم تحریم حلالهای الهی گردند، تا مشرکان بتوانند عدم وجود اجبار و الجاء را دلیل بر عدم وجود رسالت بگیرند، بلکه رسالت و نبوت ،دعوتی مبتنی بر وعده و وعید(انذار و تبشیر) است و خداوند ایمان اختیاری را ازمردم خواسته وگرنه هر آینه می توانست همه آنها را بر امت واحده قرار دهد وسرانجام کار مکذبان و هلاک شدن آنان ، اثبات می کند که دعوت انبیاء بر حق است .

 

الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرينَ نَصيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فَاللَّهُ يَحْکُمُ بَيْنَکُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً  (141 نسا)

(الذین یتربصون بکم فان کان لکم فتح من الله قالوا الم نکن معکم وان کان للکافرین نصیب قالوا الم نستحوذ علیکم و نمنعکم من المؤمنین فالله یحکم بینکم یوم القیمه ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا):(آنانکه در انتظار فرصت کمین می کنند ،پس اگر فتحی از ناحیه خدا نصیب شما شود،خود را جزء شما دانسته و می گویند، مگر ما با شما نبودیم ؟و اگر این فتح نصیب کافران شود، می گویند: مگر ما شما را در غلبه کمک نکردیم و شما را از گرایش به مؤمنین منع نمی کردیم ؟پس خدا در قیامت بین شما حکم خواهد کرد وخداوند تا ابد اجازه نداده که کافران کمترین سلطه ای برمؤمنان داشته باشند)،(تربص )به معنای انتظار و (استحواذ) به معنای غلبه و تسلط است و این آیه بیان وصف دیگری از منافقین است که سعی می کنند هردو گروه مؤمن و کافر رابرای خود حفظ کنند تا از هر دو طرف غنیمت ببرند و به قول معروف از هرطریق که باد بوزد همراه آن می شوند، بعضی از مفسران گفته اند: اگر برد وپیروزی مؤمنین را فتح خواند و پیروزی کفار را نصیب نامید، برای آن بوده که پیروزی کفار را تحقیر کند و بفهماند پیروزی کفار، پیروزی واقعی نیست ، بلکه امری موهوم و غیر قابل اعتناست ، در حالیکه فتح واقعی همیشه از آن مؤمنان است ، چون خدا ولی و سرپرست آنهاست و کسی که برای خدا قدم بر می داردهرگز شکست ندارد. ولیکن در قیامت که مجالی برای مکر و حیله و مخفی کردن مکنونات ضمیروجود ندارد ،خداوند است که بین بندگان حکم می راند و از جانب دیگر خداهرگز کفار را مافوق و مسلط بر مؤمنان قرار نمی دهد،یعنی حکم همواره به نفع مؤمنین و بر علیه کافرین است و تا ابد نیز چنین خواهد بود و این خود اعلامی است به منافقین که دیگر برای ابد از اینکه به هدف شوم خود برسند مأیوس باشند و به حکم این آیه در همه دوران نهایتا فتح و پیروزی از آن مؤمنین و برعلیه کفارخواهد بود. احتمال هم دارد (نفی سبیل )اعم از تسلط در دنیا باشد ،یعنی می فرماید:مؤمنان نه در دنیا و نه در آخرت هرگز تحت سلطه کفار نمی روند و به اذن خدا دائماغالبند، البته مادام که ملتزم به لوازم ایمان خود باشند ،همچنانکه در جای دیگروعده فرموده :(ولا تهنوا ولا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین )(24)،(سستی نکنیدواندوهگین نشوید و شما اگر مؤمن باشید برتر هستید).

يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّکَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِساب(ص 26)

» آیت الله مشکینی

( سپس گفتیم ) ای داود ، ما تو را در روی زمین خلیفه ( خود ) قرار دادیم ، پس میان مردم به حق داوری کن ، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه سازد ، مسلّما کسانی که از راه خدا گمراه می شوند آنها را عذابی سخت است در برابر آنکه روز حساب را فراموش کردند.

وَ أَنِ احْکُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُصيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ(مائده 49)

» آیت الله مشکینی

و ( تو را وحی کردیم به ) اینکه در میان آنان طبق آنچه خدا نازل کرده داوری کن ، و از هوس های آنها پیروی مکن و از آنان بر حذر باش که مبادا تو را از برخی از آنچه خدا به سوی تو نازل نموده منحرف سازند. پس اگر ( از داوری تو ) روی گردانند بدان که خدا اراده کرده آنها را به کیفر برخی از گناهانشان گرفتار نماید ، و البته بسیاری از مردم فاسق و خارج از طاعت خدایند.

 

 

خصوصیات رهبری اسلام را بنویسید؟

  1. 1.      باید علم داشته باشد و بینش و اگاهی داشته باشد  تا بتئواند مطابق اسلام حکومت را نگه دارد.
  2. 2.      عدالت داشته باشد و امین برجان و مال و مردم باشد و مجری احکام اسلامی باشد.
  3. 3.      کفایت و تدبیر داشته باشدبرای اداره جامعه
  4. 4.      شجاع باشد در مقابل دشمنان داخلی و خارجی
  5. 5.      در برابر ظالمان تسلیم نشودف دست از حق خود نشکد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً  (احرزباب 33)

» تفسیر المیزان - خلاصه

(وقرن فی بیوتکن ولا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولی واقمن الصلوه واتین الزکوه واطعن الله ورسوله : (و در خانه هایتان قرار بگیرید و همچون زنان دوران جاهلیت خودنمایی نکنید و نماز را بپادارید و زکات بدهید و از خدا و رسولش اطاعت کنید)یعنی ای زنان پیامبر از خانه هایتان بیرون نیایید و در انظار مردم مانند زمان جاهلیت وقبل از بعثت ظاهر نشوید (همانطور که برج قلعه برای همه آشکار و ظاهر است )، و نمازرا بعنوان رکن عبادی و زکات را بعنوان رکن معاملات اجتماعی بر پا داشته و ادا کنید وهمواره با متثال اوامر دینی از خدا و رسولش اطاعت کنید و به اوامر و نواهی رسولخداملتزم باشید.ـ انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا): (همانامنحصرا خدا اراده کرده که پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاکیزه کند، پاکیزه کردنی )یعنی خدا اراده کرده که رجس و پلیدی را تنها از اهل بیت دور کند و به آنان عصمت دهد و مراد از (رجس ) نجاسات ظاهری همچون عین نجاسات و نجاسات باطنی همچون شرک و کفر و اعمال زشت و اثر آن است ، و مراد از (تطهیر) یعنی مجهز نمودن آنها به درک حقیقت در مرحله اعتقاد و عمل ، اما مراد از (اهل بیت ) مسلما زنان پیامبر ص نیستند چون بکار بردن ضمیر جمع (کم ) که اختصاص به مردان دارد در مورد زنان به هیچ وجه صحیح نیست . بنابراین یا باید گفت مراد از اهل بیت همسران پیامبر وخانواده و فرزندانش هستند و یا اهل بیت غیر از همسران آن جناب و شامل اقربای رسول خدا می باشند. اما مطابق روایات صحیحه (60) مراد از اهل بیت حضرت محمد ص حضرت فاطمه حضرت علی ع و حضرات امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام ) می باشند و هیچکس با آنها در این امر مشارکت ندارد.چون کلمه (الرجس ) دلالت بر نوع پلیدی یعنی همه انواع آن می نماید و چنین خصوصیتی فقط با عصمت منطبق می شود یعنی صورت علمیه ای در نفس انسان که او رااز هر عقیده یا عمل باطلی حفظ می کند و این عصمت الهی فقط در حضرات معصومین ع وجود دارد و این آیه یکی از ادله محکم عصمت اهل بیت است (61).از ابن کثیر روایت شده که از ام سلمه همسر رسولخدا ص درباره علی ع پرسیدندو او در جواب گفت : از من درباره مردی می پرسی که محبوبترین مردم در نزد رسولخدابود، و همسر او دختر رسولخدا محبوبترین افراد در نظر پدر بود و همانا من رسولخدا ص را دیدم که علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام )، را بسوی خویش خواندو عبایی بر آنها برافکند و گفت : خدایا اینها اهل بیت من هستند پس رجس و پلیدی را ازآنها دور کن و ایشان را پاکیزه نما، پاکیزه کردنی پس من نزدیک آنها شدم و گفتم ، ای رسولخدا من هم از اهل بیت شما هستم ؟ ایشان تکیه داد و فرمود: بلی اما این فضیلت شامل شما نیست .

 

کَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (شورای 23)

» تفسیر المیزان - خلاصه

(ذلک الذی یبشر الله عباده الذین امنوا و عملوا الصالحات قل لااسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی و من یقترف حسنه نزدله فیها حسنا ان الله غفور شکور): (این همانست که خدا بندگان خود را به آن بشارت می دهد، بندگانی که ایمان آورده و اعمال صالح کردند، بگو من از شما در برابر رسالتم مزدی نمی طلبم ، به جز دوستی نسبت به اقرباء و کسی که حسنه ای بجا آورد، ما حسنی بر آن حسنه می افزاییم ، همانا خدا آمرزنده و قدردان است ) یعنی این فضل بزرگ همان بشارتی است که خدا به بندگان مؤمنی که اعمال صالح دارند و حسن عقیده و عمل را با هم قرین نموده اند، داده است . آنگاه خطاب به رسولخدا ص می فرماید: بگو، من در برابر دعوت دینی و تبلیغ رسالت از شما مزدی در خواست نمی کنم ، جز دوستی نسبت به اقرباء، پس در این آیه به خلاف آیات دیگر که اجر و مزد رسالت را بکلی نفی کرده ، مزدی برای آن قائل شده که همان دوستی اهل بیت و عترت پیامبر ص است (که البته دوستی آنها بازگشتش به استجابت دعوت الهی است ) لذا استثناء متصل است منتها باید مودت ذی القربی را از مصادیق اجردانست و این معنا که (ذی القربی ) همان اهل بیت و عترت پیامبر هستند از حدیث مشهور ثقلین که ابن کثیر و سایرین از رسولخدا ص در خطبه غدیر خم نقل کرده اند،استفاده می شود که فرمودند (من در بین شما دو چیز گرانبها به یادگار می گذارم ، کتاب خدا و عترتم اهل بیتم که از من جدا نمی شوند تا وقتی که در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند و اگر شما به آندو متمسک شوید هرگز بعد از من گمراه نمی شوید). و اینکه خداوند دوستی اهل بیت (علیه السلام ) را اجر رسالت پیامبر قرار داده به جهت آنست که مردم را از نظر مرجعیت به آنها ارجاع دهد، چون آنها باب علم پیامبر ص هستند وهمچنانکه رسولخدا ص فرمود، اگر مردم به آنها متمسک شوند هرگز گمراه نمی شوند.در ادامه می فرماید: هر کس حسنه و عمل نیکی (که مرضی رضای خدای سبحان است و کمال و سعادت فرد را در بر دارد) بجا آورد، ما با رفع نواقص آن و زیادی اجر،حسنی بر آن حسنه می افزائیم ، چون خدا آمرزنده است و بدیها و نواقص را محو می کندو شکور است ، لذا خوبیهای عمل را از عاملش ظاهر و آشکار می سازد و با ثواب خوددر حق آن عامل تفضل می نماید. بعضی مفسران (26) گفته اند: مراد از حسنه همان مودت به اهل بیت پیامبر ص است و مؤید این احتمال نیز روایایی است که از ائمه اهل بیت ع در این‌ معنا وارد شده‌.

 

 

 

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً (احزاب 56)

» تفسیر المیزان - خلاصه

(ان الله وملئکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه وسلموا تسلیما): (بدرستی که خداوند و فرشتگان او بر پیامبر درود می فرستند، ای کسانیکه ایمان آورده اید بر او صلوات فرستید و آنگونه که شایسته است تسلیم شوید)(صلوه ) یعنی انعطاف و صلات خداوند بر پیامبر به معنای متوجه شدن خداوند به جانب او بوسیله رحمت است ، آنهم رحمت مطلق و صلات ملائکه بر آنجناب توجه ایشان بر او، بوسیله تزکیه نمودن و استغفار برای اوست و صلاه مؤمنان دعاء ودرخواست رحمت برای آنحضرت و خاندان اوست . پس مؤمنان باید در امر صلوات برپیامبر، به خدا و فرشتگان اقتداء کنند. در روایات از طریق شیعه و سنی روایت شده که طریقه صلوات فرستادن مؤمنین بر آنجناب این است که از خدا بخواهند بر پیامبر و آل او درود بفرستد. همچنانکه احمد و ترمذی از طریق حسن بن علی ع از رسولخداص نقل کرده اند که : بخیل کسی است که نام من در نزد او برده شود و بر من صلوات نفرستد.

فَمَنْ حَاجَّکَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبينَ (ال عمران 61)

» تفسیر المیزان - خلاصه

(فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم ):(پس هر کس با تو در باره بندگی و رسالت عیسی (ع ) مجادله کرد ،بعد از علمی که در باره این مطلب یافتی ...)(فاء)تفریع در سر آیه دال بر دعوت به مباهله است و فرع بر تعلیم الهی بوده که داستان عیسی را به پیامبر(ص ) تعلیم نمود و در آیات قبل برهانی عقلی و ساطع را بیان فرمود تا اگر شخص محاجه کننده وحیانی بودن آن را نمی پذیرد،به جهت برهان عقلی محکم تسلیم و مجاب شود،(فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم ونساءنا و نساءکم و انفسنا وانفسکم ):(به ایشان بگو،بیایید ما فرزندان خود و شمافرزندان خود را ،ما زنان خود و شما زنان خود را ،ما نفس خود وشما نفس خود را بخوانیم )منظور از فرزندان پیامبر،حسن و حسین (ع ) و منظوراز زنان ،حضرت فاطمه زهرا(س )و منظور از نفس آن حضرت ، حضرت علی (ع )است (در روایات از ائمه اهل بیت و همچنین از عایشه در صحیح مسلم نقل شده که پیامبر (ص )روزی با عبائی از موی سیاه خارج شد و آنگاه به ترتیب حسن (ع )،حسین (ع )،علی (ع )و فاطمه (س )داخل کساء شدند و آنگاه آیه ،(انمایرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)(12)،نازل گردید)آوردن این الفاظ برای اطمینان بخشیدن به طرف مقابل است که بداند دعوی پیامبر(ص )برحق است ، چون انسان وقتی حاضر است فرزند و زن و جان خود را به میدان بیاورد که از صدق دعوی خود مطمئن باشد و منظور از مباهله ملاعنه است ، یعنی به یکدیگر لعنت نمودن و این امر در محاجه بین پیامبر(ص ) و بزرگان نصاری واقع شد و پیامبر برای مباهله احدی به جز علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام را باخود نبرد و این جریان از ابن کثیر هم نقل شده است ، (ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین ):(سپس مباهله کنیم و دوری از رحمت خدا را برای دروغگویان در خواست کنیم )، لذا به این جهت دنباله دشمنان و معاندین واساس باطل منقطع گردید و اصل ابتهال از (بهله )به معنای لعنت است ، سپس درباره مطلق دعا و درخواست ،هنگامی که با اصرار وسماجت صورت بگیرداستعمال شد.اما نصارای نجران وقتی دیدند که پیامبر(ص ) آنقدر به خود مطمئن است که تنها با خانواده اش در مباهله شرکت کرده است ، از مباهله منصرف شدند ودانستند که اگر این افراد دست به دعا بردارند همه آنان نابود خواهند گردید و دراین آیه پیامبر،حضرت علی (ع ) را بانفس خود قرین نموده است و زمخشری می گوید:این آیه دلیل است که هیچ فضیلتی به پایه فضیلت اهل کساءعلیهم السلام نمی رسد.

 

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: جزوات دانشگاه ازد پیرانشهر , جزوه تفسیر قران , ,



پلیس اداری
نوشته شده در جمعه 15 اسفند 1393
بازدید : 592
نویسنده : محمد رضا نجفی

پلیس اداری

 مقدمه

جرم يک پديده اجتماعي است و بروز آن نيز تاحدي ناشي از نابسامانيهاي

اجتماعي مي باشد و بايد در قالب اجتماعي بررسي و با توجه به شرايط ،

 امکانات و فرهنگ جامعه به آن پرداخته شود. مسائلي از نوع فقر، گرسنگي،

دسترسي نداشتن به امکانات آموزشي ، بيکاري و نظاير آن و نيز افزايش بيش

از حد جمعيت و در نتيجه آن حجم بالاي جمعيت جوان امروزه بسياري از مسائل

و چالشهاي بالقوه را به گونه اي پيوسته و چرخه اي در جوامع زمينه سازي

کرده است. در اين ميان برخورد فرهنگها ، بي سازماني اجتماعي، مشکلات

رفتاري و نابهنجاري هاي اجتماعي خود شرايط بروز جرايم و انحرافات و

کجرويهاي اجتماعي را فراهم کرده است. اميل دورکهيم جامعه شناس معروف

نيز مي گويد جرم پديده طبيعي اجتماعي است و از نظام فرهنگ و تمدن هر

اجتماع ناشي مي گردد تا اجتماع و نظام آن باقي است جرم نيز داراي

خصوصيات دائمي خواهد بود. اوضاع و احوال محيط اجتماعي که بزهکار در آن

زندگي مي کند مانند چگونگي زيربناي خانوادگي ، شغل ، افکار عمومي ،

اعتقادات مذهبي ، مسکن ، تراکم جمعيت ، وضع اقتصادي توليدات صنعتي و

سياسي ، اداري ، قضايي ، طرز کار پليس و حتي روش تدوين قوانين کيفري در

وقوع جرايم مؤثرند .

 

 

 

كلمه پلیس به دو معنا به كار می‌رود:

 

 1- پلیس به معنای خاص؛ كه به مجموعه مأموران، مقامات و سازمان‌هایی

 

اطلاق می‌شود كه در جامعه عهده‌دار حفظ نظم عمومی‌اند؛

 

 

  2- پلیس به معنای عام؛ كه به مجموع وظائف و اختیاراتی اطلاق می‌شود كه از

 

طرف مقامات عمومی به منظور حفظ نظم عمومی، بر افراد تحمیل می‌شود و

 

آزادی آن‌ها را محدود می‌كند.

 

 

  مداخله دولت در كارها و فعالیت‌های اجتماعی

 

گاه به صورت مستقیم است و دولت خودش فعالیت اجتماعی را بر عهده

 

می‌گیرد كه به این نوع از فعالیت‌ها خدمات عمومی یا امور عمومی می‌گویند و

 

گاه به صورت غیرمستقیم بوده و دولت فقط نظاماتی را وضع می‌كند تا افراد در

 

چارچوب آن نظامات به فعالیت خود ادامه دهند، این نوع مداخله دولت را پلیس

 

اداری می‌گویند.

 

  پلیس اداری

 

یكی از وظائف اصلی و مهم دولت است و مبتنی بر مكتب اقتصاد

 

آزاد می‌باشد بدین معنا كه فعالیت‌های خصوصی، قادر به تأمین نیازها و منافع

 

عمومی می‌باشد و دولت نباید در امور اجتماع مداخله كند مگر در مواردی كه

 

فعالیت‌های مزبور از مسیر صحیح خود خارج شوند، در این صورت است كه دولت

 

با وضع نظاماتی آن را كنترل خواهد كرد. اصل 44 قانن اساسی كه اقتصاد

 

كشورمان را مبتنی بر سه پایۀ دولتی، تعاونی و خصوصی می‌كند، در راستای

 

تحقّق هدف فوق می‌باشد.

 

 

فرق پلیس اداری با پلیس قضائی:

 

 

1-  پلیس اداری به منظور حفظ نظم عمومی، سعی در جلوگیری از وقوع جرائم

 

دارد در حالی كه پلیس قضائی عهده‌دار كشف، تعقیب و تسلیم مجرمین به دادگاه

 

صلاحیت‌دار است.

 

 

2-  ادارۀ پلیس اداری بر عهدۀ مقامات اداری است در حالی كه پلیس قضائی در

 

صلاحیت مقامات قضائی بوده و زیر نظر مقامات قضائی انجام وظیفه می‌كند.

 

 

اهداف پلیس اداری:

 

 

1-  امنیت عمومی؛ اتخاذ تدابیر لازم برای ایجاد امنیت مادی جامعه؛ مثل حفظ

 

 امنیت در فروشگاه‌ها، هتل‌ها و...؛ نصب چراغ و گماردن پلیس از وظائف پلیس

 

اداری است و مقامات اداری موظفند تا حد امكان، با تدابیری كه اتخاذ می‌كنند،

 

امنیت عمومی را برقرار سازند.

 

 

2-  آسایش عمومی؛برنامه‌ریزی برای فقدان هر گونه عاملی كه موجب آزار و

 

ناراحتی مردم می‌شود؛ مثل سر و صدای زیاد به ویژه در شب و آلودگی محیط و...

 

كه مخلّ آسایش باشند.

 

 

3-  بهداشت عمومی؛ برنامه‌ریزی در جهت فقدان هر گونه عاملی كه موجب

 

امراض و ناراحتی مردم می‌شود؛ مثل حیوانات، منازل خصوصی، معابر، آب و...

 

4-  اخلاق حسنه؛ مثل جلوگیری از پخش سی‌دی‌های مستهجن یا فیلتر كردن

 

بعضی از سایت‌های غیر اخلاقی یا جلوگیری از پخش عقاید انحرافی.

 

 

مقامات پلیس اداری:

 

1- استانداران، فرمانداران و بخشداران كه زیر نظر وزیر كشور فعالیت می‌كنند و

 

نیروی انتظامی، تابع وزارت كشور و مكلف به اجرای دستورهای وزیر كشور،

 

استاندار، فرماندار و بخشدار می‌باشد.

 

 

2- شوراهای استان، شهرستان، شهر و بخش.

 

 

غیر از مقامات مذكور دیگران حق دخالت در نظامات عمومی ندارند مگر به

 

اجارۀ صریح قانون، البته رئیس جمهور و وزیر كشور، به عنوان مافوق مقامات

 

مذكور، حق تصمیم‌گیری در امور نظامات عمومی را دارند.

 

 

همکاری مقامات پلیس اداری با یکدیگر:

 

 

وظایف پلیس اداری در کشور ما مانند بیشتر کشورها در دست مقامات اداری

 

مختلف قرار دارد بنابراین مسئله ای که دانستن آن حائز اهمیت است چگونگی

 

هماهنگی و همکاری مقامات مذبور است.

 

اصل کلی در این باره آن است که اجرای صلاحیت پلیسی از طرف مقامات

 

مافوق هرگز مانع اجرای وظایف پلیسی مقامات زیر دست نیست. در صورت

 

اقتضای نظم عمومی این مقامات حق دارند در حدود نظامات مقامات مافق

 

 مقررات شدیدتری وضع کنند ولی آنها مجاز نیستند نظامات مقامات بالا را

 

تخفیف دهند و یا آنرا در کل از بین ببرند به عبارت دیگر مقامات مادون حق

 

تشدید مقررات و نظامات مافوق را دارند زیرا مقتضیات نظم عمومی این حق را

 

به آنها می دهد ولی حق نقض آنها را ندارند. و این عمل مخالف اصل سلسله

 

مراتب اداری است.

 

 

نظام­های پلیسی:

 

  این نظامات گاهی منع است؛ مثل منع سیگار كشیدن در معابر عمومی و

 

گاهی اجازه قبلی است كه اقدامات و فعالیت افراد را منوط به اجازه قبلی

 

می‌كند؛ مثل تأسیس روزنامه و گاهی منوط به اعلام است كه قبل از اقدام با

 

تسلیم اظهارنامه اعلام كند.

 

 

اقدامات پلیس اداری معمولاً به صورت یكجانبه می‌باشد و می‌تواند یكی از مراحل زیر

 

 باشد:

 

 

1-  آئین‌نامه انتظامی؛

 

پلیس اداری می‌تواند برای اهداف عمومی، آئین نامه‌ای كه حاوی قواعد كلی لازم

 

الأجرا است، صادر كند. البته صدور آئین نامه از طرف مقام اداری منوط به اجازه

 

 صریح قانون است.

 

 

2-  اخطار اداری؛

 

 وضع آئین نامه گاهی اوقات كافی نبوده و نیاز به برخورد می‌باشد؛ مثل اخطار به

 

رفع آلودگی محل یا اخطار به تخریب محیط.

 

 

3-  الزام اداری:

 

 الزام و استفاده از قوۀ قهریه‌ اداری باید محدود باشد و اصولاً چنین حقّی وجود

 

ندارد زیرا برخورد قهری و توسل به زور باید از طرف مقامات قضائی باشد ولی با

 

جمع شرائط ذیل می‌توان به الزام اداری قائل شد:

 

الف) دستور پلیس اداری قانونی باشد.

 

ب) افراد در مقابل دستور، مقاومت نشان دهند.

 

ج) مقتضای نظم عمومی توسل به زور باشد.

 

د) عملیات قهری متناسب با تخلف باشد.

 

 

حدود اختیارات پلیس اداری در حالت اضطراری:

 

 

در حالت عادی مقامات پلیس اداری مکفند وظایف و اختیارات خود را در حدود

 

قوانین و مقررات اجرا و اعمال کنند و چنانچه گفته شد تجاوز و تخطی آنها از

 

 اختیارات خود قانونا موجب مسئولیت آنهاست و افراد حق دارند برای دفاع از

 

حقوق خود در حدودی که مقرر است به محاکم صالحه مراجعه کنند. بنابراین

 

تعیین حدود اختیارات پلیس در حقیقت مستلزم مطالعه قوانین و مقررات مربط به

 

هر یک از آزادیها و مصونیت های فردی است لکلن در زمان جنگ و مواقع بحرانی

 

مقتضیات نظم عمومی و حفظ امنیت کشور ایجاب می کند که اگر اعمال و

 

فعالیتهای افراد مضر بود این فعالیتها محدود شوند و آزادیها تحت نظارت دولت

 

قرار گیرند.نظاماتی که به نحو استثنائی در این مواقع اجرا می شود مقررات

 

(زمان اضطراری) نام دارد.

 

این نوع محدودیتها در رژیمها آزاد و دموکراتیک هم وجود دارد و در واقع ناشی

 

از قوه قاهره (فورس ماژور) است.

 

در رژیم سابق در چنین مواقعی بر طبق قوانین مربوط حکومت نظامی اعلام و

 

مقررات حکومت نظامی اجرا می شد و از نظر عبور و مرور و اجتماعات و

 

آزادیهای دیگر محدودیتهای بسیاری به وجود می آمد.

 

مطابق قانون اساسی منسوخ اعلام حکومت نظامی در صلاحیت مجلس شورا

 

بود که اختیارات وسیعی به دولت می داد ولی به موجب اصل  79 قانون

 

اساسی جمهوری اسلام: (برقراری حکومت نظامی ممنوع است. در حالت جنگ

 

و شرایط اضطراری نظیر آن دولت حق دارد با تصویت مجلس شورای اسلامی

 

موقتا محدودیت های ضروری بر قرار نماید ولی مدت آن به هر حال نمی تواند

 

بیش از 30 روز باشد. و در صورتی که ضرورت همچنان باقی باشد دولت موظف

 

است مجددا از مجلس کسب مجوز کند.)

 

 

 

 

 

 

پلیس اداری و علمی

 


ایسکانیوز ـ پلیس واژه‌ای فرانسوی است و معنای مختلفی را در بر می‌گیرد.

 

 معنی لغوی پلیس،‌ نظم و انتظام بخشیدن است و در زبان حقوقی گذشته، به

 

اوامر و دستوراتی که اهداف جامعه را تحقق می بخشیدند اطلاق می‌شد.


در واقعه مفهوم پلیس معادل سازمان و نظام کشوری تلقی می‌شد و در همین

 

راستا نیز عبارت کشور انتظام یافته به کار برده می‌شد. در اصطلاح رایج پلیس

 

اداری وجود اشخاص یا مأمورینی را که به جامعه نظم می‌بخشند و نیروی

 

انتظامی، شهردار، فرماندار و غیره، لیکن در اصطلاح حقوقی، پلیس اداری بیانگر

 

فعالیتی است که دولت به منظور حفظ نظم عمومی انجام می‌دهد و دارای دو

 

مفهوم پلیس اداری عمومی و پلیس‌های اداری اختصاصی است.

 

پلیس اداری عمومی در برگیرنده مفاهیم امنیت عمومی، ‌آسایش عمومی و

 

بهداشت عمومی است. تأمین امنیت عمومی در واقع شامل اقداماتی است که

 

دولت به منظور حفظ تمامیت ارضی کشور حفظ منافع شخصی افراد و حتی

 

پیشگیری از جرایم انجام می‌دهد. برقراری نظم عمومی بیشتر متوجه امور

 

مادی و صوری جامعه است: دفع توطئه علیه دولت، جلوگیری از ارتکاب جرم و

 

تخلفات و غیره، لیکن محدود به این امور نیست. بلکه در برخی موارد، مقامات

 

پلیس اداری اختیار دارند از اعمالی که منافی اخلاق حسنه اجتماعی است نیز

 

جلوگیری به عمل آورند مانند جلوگیری از انتشار عقاید و افکار انحرافی و بخش

 

نوشته‌ها و مجلات ضاله و غیره . علاوه بر موارد فوق، دولت به اتخاذ تدابیر و

 

اقداماتی در خصوص وقایع و حوادث طبیعی (زلزله،‌ سیل، حریق و غیره) و

 

حوادث غیر طبیعی (حوادث رانندگی) است. تأمین آسایش عمومی نیز به

 

واسطه جلوگیری از ناهنجاری‌های اجتماعی و اقداماتی که مخل آسایش مردم

 

است (مزاحمت ها، سر و صدا و غیره) تحقق می‌یابد. بالاخره تأمین بهداشت

 

عمومی به کلیه اقداماتی که دولت به منظور بهبود کیفیت زندگی و تندرستی

 

آحاد مردم انجام می‌دهد اطلاق می‌شود مانند نظارت دولت بر کارخانه‌ها و

 

فروشگاه‌های مواد غذایی.

 

به جز موارد سه گانه فوق آیا پلیس اداری از اختیارات دیگری نیز برخوردار است؟

 

دامنه مداخلات پلیس اداری محدود به چه حدی است؟

 

 این سوالات طبیعی به نظر می‌آیند زیرا در اعمال روزمره پلیس، ما شاهد

 

اقداماتی هستیم که پا از موارد حفظ امنیت عمومی و آسایش و بهداشت

 

عمومی فراتر نهاده و به اموری که صرفاً جنبه اخلاقی دارند توجه می‌شود.

 

اقدامات پلیس اداری برای منع تولید و توزیع فیلم‌ها و نوارهای ضد اخلاقی و

 

حفظ شئونات اسلامی در سطح جامعه از آن جمله موارد به شمار می‌آیند.

 

 هر چند موازین اخلاقی در کشورهای گوناگون متفاوتند ولی در کلیه کشورها

 

برخی از اعمال از سوی قانونگذار منع شده و مقامات پلیس اجازه یافته‌اند از

 

ارتکاب آن اعمال جلوگیری به عمل آورند (مانند استعمال مواد مخدر در ملا عام)

 

پلیس علمی

علمی است که موضوع آن مطالعه وسایلی است که برای شناسایی و

 

دستگیری مجرمان به کار می رود.

پلیس اداری اختصاصی:


پلیس اداری اختصاصی دارای دو مفهوم سنتی و جدید است.

 

در مفهوم سنتی پلیس اختصاصی حکایت از مجموعه وظایف و فعالیت‌ها می‌کند

 

که از نظر هدف با اهداف پلیس عمومی تفاوت ندارد، لیکن به دلیل تبعیت آن از

 

یک نظام حقوقی خاص از پلیس عمومی متمایز می‌شود. پلیس راهنمایی و

 

رانندگی به عنوان مثال پلیس اختصاصی است که هدف آن برقراری نظم در رفت

 

و آمد خودروهاست. پلیس راهنمایی و رانندگی تابع سازمان و مقررات خاصی

 

است که آن را از سایر پلیس‌های اختصاصی متمایز می‌سازد. پلیس گمرک،

 

پلیس اتباع بیگانه، پلیس‌راه‌آهن و غیره نیز همان اهداف سنتی نظم عمومی را

 

دنبال می‌کنند. وی مفهوم جدید پلیس اختصاصی متضمن فعالیت‌هایی است که

 

نیاز به آنها در دهه‌های اخیر احساس شده، مانند ایجاد پلیس زیبایی شهر،

 

پلیس ساختمانی، پلیس حفظ آثار باستانی و غیره.

 

 

حقوق اداري

 

حقوق اداري به عنوان شاخه‌اي از حقوق عمومي داخلي، به مجموعه‌ قواعد

 

حقوقي اطلاق مي‌شود كه حقوق و تكاليف سازمان‌هاي اداري دولت، خصوصاً

 

سازمان‌هاي اجرائي آن و روابط آن‌ها با مردم را تعيين مي‌كند.حقوق اداري ناظر

 

بر برخي از فعاليت‌هاي سازمان‌هاي اداري است و شامل فعاليت‌هاي سياسي،

 

قضائي، قانون‌گذاري سازمان‌ها نخواهد بود.

 

 

 

فعاليت سازمانهاي اداري به دومنظور خدمات عمومي وحفظ نظم عمومي انجام

 

 ميشود.

 

 

 الف) خدمات عمومي:

 

  نيازمندي‌هائي كه با تصميم دولت­مردان در برهه‌اي از زمان از طريق

 

سازمان‌هاي عمومي يا دولتي برآورده مي‌شود.

 

 

 ب) حفظ نظم عمومي:

 

  این مهم برعهده پليس اداري است که خودداراي دومفهوم عمومي واختصاصي

 

است.

 

 

پليس اداري عمومي

 

 

  این نهاد دولتی سه وظیفه عمده را بر عهده دارد:

 

  الف) امنيت عمومي: ‌اقدامات دولت به منظور حفظ تماميّت ارضي كشور،

 

برقراري نظم و... مي‌باشد.

 

 

  ب) آسايش عمومي: جلوگيري از ناهنجاري‌هاي اجتماعي، مزاحمت‌ها و

 

...مي‌باشد.

 

 

  ج) بهداشت عمومي: اقدامات دولت براي بهبود وضع زندگي و سلامتي آحاد

 

مردم مي‌باشد.

 

شناخت پلیس اداری

 

پلیس واژه‌ای فرانسوی است و معنای مختلفی را در بر می‌گیرد. معنی لغوی

پلیس،‌نظم و انتظام بخشیدن است و در زبان حقوقی گذشته، به اوامر و

دستوراتی که اهداف جامعه را تحقق می بخشیدند اطلاق می‌شد.

در واقعه مفهوم پلیس معادل سازمان و نظام کشوری تلقی می‌شد و در همین

راستا نیز عبارت کشور انتظام یافته به کار برده می‌شد. در اصطلاح رایج پلیس

اداری وجود اشخاص یا مأمورینی را که به جامعه نظم می‌بخشند و نیروی

انتظامی،شهردار، فرماندار و غیره، لیکن در اصطلاح حقوقی، پلیس اداری بیانگر

فعالیتی است که دولت به منظور حفظ نظم عمومی انجام می‌دهد و دارای دو

مفهوم پلیس اداری عمومی و پلیس‌های اداری اختصاصی است

 

نقش مددکاري اجتماعي در سازمان پليس

 

گروه استان ها _بعضي وقت ها از پليس به عنوان مددکار اجتماعي نام برده

 

مي شود زيرا پليس و مددکاري اجتماعي هر دو يک هدف مشترک را دنبال

 

مي کنند. هدف مشترك آنها اين است که نظم اجتماعي را هرچه بيشتر در

 

جامعه حاکم کنند.

 

 

 

 

 

رابطه مددكاري اجتماعي و پليس

 

در تحليل نهايي اميد بخش ترين و از اين رو مهمترين شيوه مبارزه با جرم

 پيشگيري از آن است از طريق بهبود شرايط زندگي که مردم را به سوي ارتکاب

جرم سوق داده و قوانين و مقررات محدود کننده و تعيين شده توسط جامعه

عليه رفتارهاي ناهنجار اجتماعي را زير پا قرار مي دهد.

سازمان پليس به عنوان يک نهادي که وظيفه تأمين نظم اجتماع را بر عهده دارد

علاوه بر برخورد با منحرفان و مجازات مجرمان و اخلالگران نظم جامعه وظيفه

دارد تا نسبت به پيشگيري و جلوگيري از بروز انحرافات اجتماعي تمهيدات لازم

را در نظر بگيرد.

در قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران نيز مصوب 27/4/69 در بند د

ماده 8 به اين وظيفه اشاره شده است. زماني که جرمي جريان پيدا مي کند ،

واکنش معمول عامه مردم اين است که مامورين بيشتر مورد استفاده قرار

بگيرند. شهروندان غالباًاعتقاددارندکه حضورمشهودپليس سبب تعويق و کاهش

جرم خواهدشد هرچندکه اکثرمطالعات حاکي ازآن است که قضيه اينطور نيست.

 

پيشگيري از جرم با كمك مددكاري اجتماعي

 

امروزه دوره اعتقاد به اين مسئله که هرچه تعداد پليس و سرعت عمل آنها

بيشتر باشد معضل جرم و ترس از آن حل خواهد شد به سرآمده و نمي توان

تنها چشم به پليس و نيروهاي نظامي داشت و آنها را عامل اصلاح کلي افراد

جامعه به حساب آورد، بلکه بايد از طريق بکارگيري آموزشها، مطالعات و

تحقيقات مقتضي اجتماعي و فرهنگي ، باعث تحول رفتارها و جلوگيري از

انحرافها و ايجاد انگيزه هاي مثبت دربين افراد جامعه شدلازم به ياد آوري است

که از طريق پل ارتباطي بين جريان مشاوره و خانواده مي توان از بسياري

آسيبها پيشگيري کرد. تحقيقاتي که در اين زمينه انجام شده اند نشان

مي دهند که يکي از عوامل موثر برارتکاب جرم ابتلا به اختلالات رواني است.

 در واقع بهداشت رواني به نوعي مي تواند موجب کاهش ارتکاب جرم در جامعه

شود. بديهي است يکي از راههاي توسعه بهداشت رواني در هر جامعه اي

افزايش مراکز مشاوره و تامين آموزشهاي لازم براي ارتقاء سطح سلامت رواني

افراد جامعه است.

 

مراكز مددكاري در سازمان پليس

 

در سطوح بين المللي قاره اي ، منطقه اي و ملي براي پيشگيري از جرم و

بزهکاريو اجراي آن اشکال جديد پليس ، يعني پليس هاي محلي و بعضاً «پليس

اداري» خاص ايجاد شده است. اما ضرورت تامين بهداشت رواني براي اقشار

مختلف مردم و همچنين تاثير خدمات مشاوره در کاهش جرائم و گرايش پليس

به ديدگاه جامعه محوري توجه نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران را از سال

1379 به تاسيس مراکز مددکاري اجتماعي و مشاوره اي در سازمان پليس جلب

نموده است. با توجه به اينکه همه ما مي دانيم روش مداخله در مددکاري

اجتماعي و روش مد اخله در پليس متفاوت از همديگر مي باشند بعضي از وقتها

از پليس به عنوانمددکار اجتماعي نام برده مي شود شايد پليس و مددکاري

اجتماعي در بعضي از موارد در اهداف و فعالعيتهايشان اتفاق نظر داشته باشند.

آنها هر دو يک هدف مشترک را دنبال مي کنند«هدف مددکاري

اجتماعي[وپليس] اين است که نظم اجتماعي (social order) را هرچه بيشتر

 در جامعه حاکم کنند.

 

همگرايي مددكار اجتماعي و پليس

 

رابطه بين مددجوو مددکار اجتماعي رابطه پزشک و بيمار يا معلم و شاگرد

است. هنگامي که يک بيمار به پزشک مراجعه مي کند بايد مشکلات خود را

بازگو کند تا پزشک قادر باشد داروي مناسب را تجويز نمايد. در اينجا نيز اگر

مددجو مشکلات خود را بازگونمايد ، مددکار اجتماعي مي تواند در نقش

شفادهي ، وظيفه اساسي را برعهده داشته باشد.

بين مددکار اجتماعي و پليس هم يک نوع همگرايي وجود دارد که بيشتر در

مسئله پيشگيري است از آنجا که در رسيدگي به جرايم اطفال ، معمولاً اولين

بازجوئي ها و تحقيات در کلانتري انجام مي شود از نظر کودکي که براي اولين

بار مرتکب بزه مي شود. نخستين تماس با پليس بسيار مهم است. برخورد

اوليه اي که در کلانتري ها با کودک صورت مي گيرد، چه بسا که در تمام عمر

کودک تأثير گذار باشد يکي از کارهاي مددکاري اجتماعي کار با بزهکاران و

مجرمان است و آن از طريق خدمات نظارتي ( probation) يعني بخشي که با

خدمات پليس نيز رابطه بسيار نزديک دارد صورت مي گيرد ارتباط متقابل

مددکاران و نيروهاي پليس و با همکاري کارکنان سازمانهاي بهداشت رواني

،افسران درک بهتري از آنچه که با آن روبرو مي شوند پيدا مي کنند. افسران

مي فهمند که بيماري رواني يک جرم نيست ، بلکه يک بيماري است.

منابع:

 

 

1) طباطبائی مؤتمنی، منوچهر؛ حقوق اداری، تهران، سمت، 1381، چاپ هفتم، ص 230-220.

 

2) موسی‌زاده، رضا؛ حقوق اداری، تهران، نشر میزان، 1381، چاپ سوم، صص 62-60.

 

3)انصاری، ولی ا...؛ كلیات حقوق اداری، تهران، نشر میزان، 1374، چاپ اول، ص 120

سايت حقوقي دادخواهي -> پليس علمي و روشهاي نوين کشف جرائم

 

http://www.dadkhahi.net/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&printertopic=1&t=761&start=0&postdays=0&postorder=asc&vote=viewresult&popup=1

 

http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=12315

 

http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=9781

 

http://www.hoghough85.blogfa.com/post-102.aspx

 

http://81.28.32.51/NCMS/FullStory/?Id=93856

 


:: موضوعات مرتبط: جزوات دانشگاه ازد پیرانشهر , پلیس اداری , ,
:: برچسب‌ها: جزوه , مقاله , حقوق اداری , تحقیق پلیس اداری ,



درس حقوق جزای عمومی 2
نوشته شده در جمعه 15 اسفند 1393
بازدید : 952
نویسنده : محمد رضا نجفی

 

 

درس حقوق جزای عمومی 2

 

استاد :

جناب آقای دکتر خداکرمی

گرد آورنده :  خانمها

مهناز میراخوری

فرشته شجاعی کجوری

سولماز قباخلو

نیمسال تحصیلی دوم 91-90

دانشگاه آزاد اسلامی گرمسار

 

 

 

منبع درس

قانون مجازات اسلامی

جلد دوم حقوق جزای عمومی  نوشته دکتر محمد علی اردبیلی

صفحه 114- 17

درس کلاس

آدرس وبلاگ

n-khodakarami blogfa.com


:: موضوعات مرتبط: جزوات دانشگاه ازد پیرانشهر , درس حقوق جزای عمومی 2 , ,
:: برچسب‌ها: جروه-دانشگاه- مقاله - حقوق -علوم قضایی -مقالات علوم قضایی - جزوه ,



صفحه قبل 1 صفحه بعد